دانلود رمان عاشقانه | رمان بوك

رمان بوك,دانلود رمان,رمان,رمان عاشقانه

۸۷ بازديد
رمان باديگارد اجباري
رمان باديگارد اجباري

دانلود رمان باديگارد اجباري اثر فائزه بهشتي راد با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

رمان من درمورد يي آقاي پليس مغرور و خانم نويسنده شيطونه كه اين آقاي پليس ما را به دلايلى مجبور مي شود باديگارد اين خانم نويسنده بشود و اين خانم نويسنده ناخواسته اين آقاي پليس مجبور به كارايي مي كند كه آقاي پليس تصورش وحشتناك ...

خلاصه رمان باديگارد اجباري

اه لعنتي دلم نمي خواد اين ماموريت رو برم آخه خير سرم سرگردم!

حالا برم بشم محافظ شخصي يه جوجه نويسنده چون كاراش خيلي خوبه و شهرت جهاني پيدا كرده اه نميخوام!

صداي در بلند شد ... بفرماييد ... سروان رضوي اومد تو اتاق و احترام گذاشت!

با سر بهش اشاره كردم كه چكار داري ... سروان رضوي ... جناب سرگرد جناب سرهنگ تو اتاق شون منتظرتون هستن!

عصبي نگاش كردم كه ترسيد و دستپاچه گفت : اجازه ي مرخصي ميديد قربان ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان باديگارد اجباري

۷۲ بازديد
رمان شيوا
رمان شيوا

دانلود رمان شيوا اثر صبا كاظمي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

داستان رمان راجب دختر دانشجو به نام شيوا كه مدير يك شركت هم هست و خانواده خود را از دست داده و مجبور به پذيرش زندگي ...

خلاصه رمان شيوا

از ماشين پياده شدم رفتم تو خونه نصرت خدمتكارم سلام كرد گفتم ناهار نخوردم يه چيزي آماده كن بخورم!

چشمي گفت و رفت آشپزخونه اتاقم طبقه بالاست رفتم تو اتاقم لباسمو عوض كردم و رفتم اتاق غذاخوري نصرت غذا رو آورد!

گفتم دستت دردنكنه ... امروز كسي زنگ نزد ... فقط آقا كامران!

دستمو بلند كردم گفتم قرار شد درمورد اون چيزي بهم نگي ... كاريت ندارم برو!

حتي شنيدن اسمشم برام آزاردهنده هست ... غذا رو خوردم و از جام  بلند شدم رفتم اتاقم لب تاب رو روشن كردم پروژه هامو انجام بدم!

از بس كاراي شركت زياد شده به كاراي دانشگاهم به سختي ميرسم!

گوشيم زنگ خورد كامران بود ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان شيوا

۷۶ بازديد
رمان تب داغ گناه
رمان تب داغ گناه

دانلود رمان عاشقانه تب داغ گناه ( هوس ) اثر نيلوفر قائمي فر با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم

آرمين پسر زيبا و مغروري كه اومده تا انتقام بگيره انتقام گذشته ي تلخي كه مردي براي او و خانواده اش رقم زده ، تاوان گناهي كه درگذشته رخ داده رو چه كسي بايد بده دختري بي گناه كه از هيچ چيز خبر نداره ، دل من به شدت شور ميزد تو وجودم غوغايي به پا بود آخه تا كنون از اين كارا انجام نشده است بودم بود خط قرمزهايي كه در فراز خودم بودو زير پا ميذاشتم حسهاي متفاوت با وجدانم در افتاده بودن يكي در وجودم مي گويد: »چرا عومدي احمق اگر دوست داري چي؟ برگرد تا دير نشده "اگر مامان و بابا فهميدن ...

خلاصه رمان تب داغ گناه

آرمين ... دست سردمو كه رو سنگ سرد قبرش گذاشتم انگار قلبم هم سرد شد از همه دنيا از عشق ،عشق مادر فرزندي عشق به زندگي ، از عاشق شدن!
نخواستم گريه كنم ... عصباني بودم از دست تموم دنيا از اينكه انقدر ضعيف بود كه نتونست تحمل كنه و منو تنها گذاشت از اينكه باز هم كنار عشق خائنش به خاك سپرده شده!

از اينكه هر دو از وجود من بودن ولي يكي رو از اعماق قلب دوست دارمو يكي رواز اعماق قلب بهش حس نفرت داشتم!

چشم به اون چشماي آبي افسونگرش دوختم با اون موهاي مشكي پريشونش كه حتي تو اين عكس ،بعد مردنشم همچنان سحر ميكنن چرا عاشق اين زن شدي ؟ كه تو رو ازمن بگيره ؟ كه منو به اين دنياي لعنتي بياره ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان تب داغ گناه

 
۶۴ بازديد
رمان زندگي زناشويي
رمان زندگي زناشويي

دانلود رمان زندگي زناشويي اثر نيلوفر قائمي فر با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

نورسا دختر جواني است كه بر اساس دلايلي كه در سن كودكي به او رسيدگي كرد،آريان از نورسا مانند خواهرش كوچكتر مراقبت مي كند تا به مرور عاشق نورسا تازه نوجوانان، اين عشق آغاز مي شود فصلي جديد و هيجان انگيز و غير قابل پيش بيني براي هر يك از اين دو نفر در دو جزيره جداگانه بود، تا نورسا ...

خلاصه رمان زندگي زناشويي

با اون صداي نكره اش براي صدمين بار داد زد ... صاف راه برو!

با حرص و عصبانيت و خشم كفش پاشنه بلندمو در آوردم پرت كردم طرفش ، جا خالي نداده بود خورده بود وسط ملاج بي مغزش!

با حرص جيغ زدم ... سر من داد نزن معلم دو زاري فهميدي!

يك و هشتاد و خرده از جاش بلند شد ... قدش تقريبا اي بود ... هيكل عضلاني و رو فرمي داشت!

يه تيشرت سفيد و شلوارك مشكي كه مارك ريبوك روش فخر مي فروخت هم پاش بود!

با دو تا قدم رسيد بهم فكر كرد حالا ميترسم عقب ميكشم ... سينه به سينە هم‎ ايستاديم‎ قبل‎ اينكه ‎دهن ‎باز ‎كنه ‎گفتم :

هان ... رم كردي ... يوخ بابا چخه گوشت نيست يه پاره استخوونش كردي رفته!

با حرص چشم تو چشمم نگاه ميكرد و با دندون قروچه گفت : اتفاقا سگ كه ميشم به دنبال استخوونم!

اون يكي لنگه كفشمم از پام درآوردم بدون اينكه نگاه از نگاهش بردارم پرت كردم يه گوشه و گفتم :

برو برام بيار ... رنگش كبود شد و سر تكون داد و گفتم : هان ؟ هان ؟

سگ مگه نشدي ... سگا عاشق اين بازين ... دستشو بلند كرد با سرتقي گفتم ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان زندگي زناشويي

۶۷ بازديد
رمان ارباب سالار
رمان ارباب سالار

دانلود رمان عاشقانه ارباب سالار اثر leily با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

داستان يك دختره ، دختري كه هميشه تنها بوده همانند رمانهاي ديگر ، دختر قصه نه نازپرورده است نه سوگلي و با داشتن پدر هيچ وقت مهر پدري نداشته هميشه له شده و همين له شدناش هيچ غروري رو براي اون باقي نزاشته ، دختر قصه مغرور نيست اتفاقا خيلي هم مهربونه ، حتي براي اونايي كه بهش بد كردن ، اما پسر قص تا دلت بخواد غرور داره ، خودخواهه و از خود راضي ، بالاخره كم كسي نيست كه ارباب سالار ...

خلاصه رمان ارباب سالار

مثل هميشه تو اتاق بيكار نشسته بودم حوصلم خيلي سررفته بود از رو تخت بلند شدم و از اتاق خارج شدم!

بابا اومده بود ... بابا رو خيلي دوست داشتم اما هيچ وقت دليل اين همه نامهربونياش نسبت به خودمو
درك نميكردم!

قبول داشتم بعضي وقتا عصبانيش ميكردم اما بابا هميشه براي من حوصله نداشت و از
دستم عصباني بود!

( اقا ) باباي بابا ... خدا بيامرز هم هميشه همين جوري بود تا يادم مياد با من رفتار خوبي نداشت!

از اتاق كه خارج شدم بلند سالم كردم بابا مثل هميشه جوابم رو با اخم داد ولي مامان باخوشرويي به سمتم
برگشت ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان ارباب سالار

۶۲ بازديد
رمان عاشقتم ديوونه
رمان عاشقتم ديوونه

دانلود رمان عاشقانه عاشقتم ديوونه اثر حانيا بصيري با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

عاشقتم ديوونه راجب دختريه كه از طبقه حدودا متوسط جامعه است و پيشه(شغل) مادر پدرش سرايداري است ... دياناي داستان رمان ما دانشجوي رشته مهندسي معماري و تك دختر اين خانواده هست ... اما با وجود اينكه پدر و مادرش تلاش ميكنن تا اون كم و كسري در زندگيش احساس نكنه اما ديانا دوست داره روي پاهاي خودش بايسته كه عشق و ماجراهايي مابين ديانا و رادين …

خلاصه رمان عاشقتم ديوونه

با عصبانيت تو پياده رو راه ميرفتم و به خودم فحش مي دادم ... آخه دختره خر تو بايد انقدر به يه مرتيكه غوزميت رو بدي كه تورو بخاطر نيم ساعت تاخير از كلاس بندازه بيرون ، هان ، پس كجااا رفت اين انسانيت ، پس احترام گذاشتن به حقوق ديگران چي شد؟

خاك تو سرت ديانا خاا … دهنمو مثل چي يه متر وا كرده بودم كه بگم خاك يهو حرف تو دهنم ماسيد ، يه پسرخوشگل از كنارم رد شد ... هي واي ، ببينش چه خوشگله اين!

هنوز حرفم تموم نشده بود كه پام گير كرد به يه سنگ مزاحم همونطور كه رو هوا و زمين معلق بودم به اين فكر كردم كه وويي الان دستشو دور كمرم حلقه ميكنه و منم مثله كوالا بهش مي چسبم.

داشتم با خودم خيال بافي مي كردم كه شپلق همچين با كله خوردم زمين كه چشمام داشت از كاسه سرم ميزد بيرون ... اون پسره هم بلانسبت گاو از كنارم رد شد و رفت.

دورو برو ديد زدم ببينم كسي ديدتم ، كه ديدم بله ما هيچ جا نخورديم زمين اومديم جلو لونه زنبور رو زمين بنر شديم ، سردر مجتمعي كه جلوش خوردم زمين و نگاه كردم:

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان عاشقتم ديوونه

۷۱ بازديد
رمان خط به خط تا تو
رمان خط به خط تا تو

دانلود رمان عاشقانه خط به خط تا تو اثر نرگس نجمي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

آرام بود مثل نسيم ، طوفان كه شد آرامش تمام خانواده اش به يغما رفت‌ ، او ماند و دو مرد كه نمي دانست كدامشان قاتل نفسهاي برادر و آسايش خانواده اش است ، مردي كه عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردي كه به او اعتماد داشت ، شد مشكوك ترين مظنون ، وكيل يكي شد و شكاك به ديگري ، ولي سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آنها را بخواند ...

خلاصه رمان خط به خط تا تو

پرونده ها وسط دفتر ريخته بود ... لب تاب روي زمين افتاده بود و چراغش فلش ميزد!

برگه هاي زونكنها روي زمين پخش شده بود ... كشوي پرونده ها بيرون بود و ميز كارم يك طرف اتاق افتاده بود ... فرش جمع شده بود و تكه تكه پاركتها كنده شده بود!
سر درگم باز هم دور خودم چرخيدم ... تمام بدنم ميلرزيد ... دست هايم يخ بسته بود!

صداي لولاي در سكوت نيمه شب را شكست و صداي آشنايي در سالن پيچيد ... خانم مشايخ ؟

سريع از روي پرونده ها رد شدم و وارد سالن انتظار شدم ... مبل چپه شده را دور زدم و به ستوان حميدي نزديك شدم. سربازي كه همراهش بود پشت سرش ايستاد!

شما با صد و ده تماس گرفتيد ؟ نميديد ؟ اين وضع آشفته را ميديد و سوال ميكرد ؟ انگار يادش داده بودند از كجا شروع كند!

با يك پايم تابلويي كه روي زمين افتاده بود را كنار زدم و جلو رفتم ... بله ، مشاهده ميكنيد كه!

با قدمهاي محكم جلو رفت و پشت ميز منشي را نگاه كرد ... برگشت و به طرف دفتر رفت ... در را كه باز كرد ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان خط به خط تا تو

۶۸ بازديد
رمان تقدير شيرين
رمان تقدير شيرين

دانلود رمان تقدير شيرين اثر زهرا اسدي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

شيرين دختري مهربان و زيبا و خوش رو كه محض اين صفات شخصيتي خوب مورد توجه همگان است ، شيرين در خانواده اي پر جمعيت و تنگدستي زندگي ميكند كه تفاوت ظاهري بالايي با افراد خانواده دارد ، برادري بزرگتر از خود به نام علي دارد كه بيشترين محبت را از او مي بيند و در جريان تلاشهاي علي خانواده از فقر بيرون مي آيد ...

خلاصه رمان تقدير شيرين

دايي خانواده و فرزندش فريد براي حضور در مراسم عروسي برادر شيرين از بحرين عازم ايران هستند و فريد به جمع دوستداران شيرين افزوده ميشود!

در اين ميان شيرين پي ميبرد كه برادر بزرگش هم بشدت عاشق دختري است ولي قانع نميشود اسم و مشخصات دختر را به خانواده بگويد!

بعد از يك سال مجدد دايي و فريد اين بار به همراه زن دايي به ايران مي ايند و شيرين را خواستگاري ميكنند.

مادر شيرين او را وادار به اين ازدواج ميكند با اين افترا ( ترفند ) كه سد راه زندگي علي را برميداره!

وقتي شيرين به بحرين ميرود متوجه ميشود كه فريد همدوش ( همسر ) ديگري هم داره كه موضوع را از او و خانواده اش پنهان كرده بودند!

شيرين عصباني از اين حقه تصميم ميگيرد كه هر جور شده به ايران باز گردد ولي زندايي به او ميگويد تا وقتي بچه دار نشده به او اجازه بازگشت نميدهند و ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان تقدير شيرين

۵۷ بازديد
رمان روزاي باروني از هما پور اصفهاني
رمان روزاي باروني از هما پور اصفهاني

دانلود رمان روزاي باروني اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش جديد با لينك مستقيم

روزاي باروني رمان ايراني عاشقانه اي است كه مختلط از شخصيت هاي رمان هاي قرار نبود ( آرتان و ترسا ، نيما و طرلان ) ، جدال پر تمنا ( آراد و ويولت ) ، توسكا ( توسكا و آرشاوير ، احسان و طناز ) جمعا روزاي باروني را پديد آورده است ، روزاي باروني بازي سرنوشته ، امتحان پس دادن بنده هاست ...

خلاصه رمان روزاي باروني

رماني مختلط از شخصيت هاي رمان هاي قرار نبود ، جدال پر تمنا ، توسكا
روزاي باروني ... بازي سرنوشته ... امتحان پس دادن بنده هاست ... خدا عاشقا رو دوست داره و
گاهي تصميم مي گيره ب بينه چند مرده حالجن!

وقتي قراره عاشقا ترفيع بگيرن بايد از يه
امتحان سخت عبور كنن ... يا اونقدر عاشقن كه از اين امتحان سر بلند مي يان بيرون و مي رن
مرحله بعد ... يعني عاشق تر مي شن ... و پيش خدا عزيز تر ... يا اينكه ... سقوط مي كنن!

عشق رو رها مي كنن و تـــنهايي رو انتخاب مي كنن ... اون مجازاتيه كه خدا براشون در نظر گرفته ...
اين رمان مي خواد به همه عاشقا بگه ، صبور باشين ، طاقت داشته باشين ، به هم فرصت بدين ،
با هم باشين!

اينجوري از اون امتحان سر بلند بيرون مي ياين ... وگرنه سزاتون سقوطه! اال يا ايها الساقي ادركاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها ...

به لينك زير مراجعه كنيد :
دانلود رمان روزاي باروني

۷۰ بازديد
رمان جدال پر تمنا
رمان جدال پر تمنا

دانلود رمان عاشقانه جدال پر تمنا اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم

ويولت دختري زيبا با چشمان افسانه ايي ، به تازگي از فرانسه با خانواده فرانسوي خود به ايران بازگشته او كه اصليتي ايراني دارد در دانشگاه با خواهر و برادري آشنا ميشود كه با ارگل ( خواهر ) دوست و با آراد ( برادر ) رقيب ميشود ، ويولت مسيحي است و ارگل و آراد از يك خانواده مذهبي هستند ، كلّ كلّ بين ويولت و آراد اتفاقات زيبايي را رقم ميزند و باعث ميشود ...

خلاصه رمان جدال پر تمنا

خوب يادمه بردن اسم عموم جرم بود! يعني اگه در موردش حرفي مي زدم بابام مجبورم مي كرد دهنم رو آب بكشم ، خيلي سخت گير بود خدا بيامرز … همين سخت گيري هاش هم كار دست من داد …

صبح ها به زور منو براي نماز بيدار مي كرد … ماه رمضونا مجبورم مي كرد روزه بگيرم … واي به روزي كه يه ركعت نمازم قضا مي شد … يا مي فهميد كه روزه مو خوردم!

واي به روزي كه مي فهميد به يه دختر نگاه كردم هر چند بي غرض! كم كم بدم اومد … از همه چي بدم اومد … از دين … از مسلمون بودن … از رفتن توي دسته ها و سينه زدن … از زنجير زدن … از چادر سر كردن آراگل …

از مامانم و جلسه هاي قرآنش … از همه چي … من زده شدم … جلوي بابا دلا و راست مي شدم يعني دارم نماز مي خونم … ولي حتي يه كلمه اش رو هم نمي فهميدم … فقط يه جاهايي مي گفتم الله اكبر …

يعني دارم مي خونم … سحر ها بيدار مي شدم … سحري ميخوردم … نمازم رو سمبل مي كردم و مي خوابيدم …

ولي تو راه مدرسه روزه مو مي خوردم … هر وقت بابا نبود از زير نماز خوندن در مي رفتم و كم كم افتادم تو خط دوست دختر …

فقط سيزده سالم بودم كه با اولين دوست دخترم دوست شدم … اون موقع كه موبايل جايي نبود … نامه نگاري مي كرديم …

به اينجا كه رسيد خنديد … منم نا خودآگاه خنده ام گرفت … يادش بخير … روغن مو مي خريدم از خونه كه مي رفتم بيرون روي سرم خالي مي كردم …

دكمه يقه مو باز مي كردم … آستينامو مي زدم بالا … حق پوشيدن شلوار جين نداشتم …

به لينك زير مراجعه كنيد :
دانلود رمان جدال پر تمنا