- رمان جدال پر تمنا
دانلود رمان عاشقانه جدال پر تمنا اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم
ويولت دختري زيبا با چشمان افسانه ايي ، به تازگي از فرانسه با خانواده فرانسوي خود به ايران بازگشته او كه اصليتي ايراني دارد در دانشگاه با خواهر و برادري آشنا ميشود كه با ارگل ( خواهر ) دوست و با آراد ( برادر ) رقيب ميشود ، ويولت مسيحي است و ارگل و آراد از يك خانواده مذهبي هستند ، كلّ كلّ بين ويولت و آراد اتفاقات زيبايي را رقم ميزند و باعث ميشود ...
خلاصه رمان جدال پر تمنا
خوب يادمه بردن اسم عموم جرم بود! يعني اگه در موردش حرفي مي زدم بابام مجبورم مي كرد دهنم رو آب بكشم ، خيلي سخت گير بود خدا بيامرز … همين سخت گيري هاش هم كار دست من داد …
صبح ها به زور منو براي نماز بيدار مي كرد … ماه رمضونا مجبورم مي كرد روزه بگيرم … واي به روزي كه يه ركعت نمازم قضا مي شد … يا مي فهميد كه روزه مو خوردم!
واي به روزي كه مي فهميد به يه دختر نگاه كردم هر چند بي غرض! كم كم بدم اومد … از همه چي بدم اومد … از دين … از مسلمون بودن … از رفتن توي دسته ها و سينه زدن … از زنجير زدن … از چادر سر كردن آراگل …
از مامانم و جلسه هاي قرآنش … از همه چي … من زده شدم … جلوي بابا دلا و راست مي شدم يعني دارم نماز مي خونم … ولي حتي يه كلمه اش رو هم نمي فهميدم … فقط يه جاهايي مي گفتم الله اكبر …
يعني دارم مي خونم … سحر ها بيدار مي شدم … سحري ميخوردم … نمازم رو سمبل مي كردم و مي خوابيدم …
ولي تو راه مدرسه روزه مو مي خوردم … هر وقت بابا نبود از زير نماز خوندن در مي رفتم و كم كم افتادم تو خط دوست دختر …
فقط سيزده سالم بودم كه با اولين دوست دخترم دوست شدم … اون موقع كه موبايل جايي نبود … نامه نگاري مي كرديم …
به اينجا كه رسيد خنديد … منم نا خودآگاه خنده ام گرفت … يادش بخير … روغن مو مي خريدم از خونه كه مي رفتم بيرون روي سرم خالي مي كردم …
دكمه يقه مو باز مي كردم … آستينامو مي زدم بالا … حق پوشيدن شلوار جين نداشتم …
به لينك زير مراجعه كنيد :
دانلود رمان جدال پر تمنا