آرشیو آبان ماه 1398

رمان بوك,دانلود رمان,رمان,رمان عاشقانه

۹۱ بازديد
رمان گندم
رمان گندم

دانلود رمان عاشقانه گندم اثر مرتضي مودب پور با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

داستان رمان گندم راجب يك خانواده ثروتمند هست كه بيشتر اعضاي آن كنار هم زندگي ميكنند ، طي اتفاقاتي يكي از اعضاي اين خانواده به نام گندم متوجه ميشود كه بچه اي سر راهي بوده، گندم مشكلات روحي پيدا مي كند و در طي همين اتفاقات سامان متوجه علاقه قلبي شديد خودش نسبت به دختر عمه اش گندم شده ، اما با يك نامه همه چيز خراب ميشود و …

خلاصه رمان گندم

اواخر فروردين بود ... يه روز جمعه ... تو اتاقم كه پنجره ش به باغ وا مي شد ... روتختم دراز كشيده بودم و داشتم فكرمي كردم!

صداي جيك  جيك گنجيشكا از خواب بيدارم كرده بود ... هفت هشت تا گنجيشك رو شاخه ها باهم دعواشون شده بود و جيك جيكشون هوابود!

رو شاخه ها اين ور و اون ور مي پريدن و با هم دعوا مي كردن ... منم دراز كشيده بودم و بهشون نگاه مي كردم!

خونه ما يه خونه قديمي آجري دو طبقه بود ... گوشه يه باغ خيلي خيلي بزرگ ... يه باغ حدود بيست هزارمتر!

يه گوشش خونه ما بود و سه گوشه ديگه ش خونه عموم و دو تا عمه هام!

وسط اين باغ بزرگم يه خونه قديمي ديگه بود كه از بقيه خونه ها بزرگتر بود كه پدر بزرگم توش زندگي مي كرد!

يه پدر بزرگ پير و اخمو اما با يه قلب پاك و مهربون!

يه پدر بزرگ پر جذبه كه همه  تو خونه ازش حساب مي بردن و تا اسم آقا بزرگ مي اومد نفس همه تو سينه حبس مي شد!

اتاق من طبقه پايين بود كه با باغ همسطح بود ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان گندم

۶۵ بازديد
رمان قلب آهني
رمان قلب آهني

دانلود رمان قلب آهني اثر زينب رحيمي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

داستان در مورد بخت و طالع سه دختر جوان مي باشد كه با ورود به دانشگاه و اجتماع زندگي آنها تغيير مي كند ، دختراني از جنس آرامش و شيطنت هاي كودكانه دختراني كه با تغييراتي در زندگيشان به زيبايي هاي زندگي پي مي ببرند ، هر كدام در پي جستجو كردن و يافتن راهي براي خارج كردن زندگي خود از يكنواختي هاي تلخ و خسته كننده اند ، پس با هم ببينيم كه عشق ، تنفر ، بي اعتمادي ، با شخصيت هاي رمان ما چه كار خواهد كرد …

رمان قلب آهني

خواب بودم كه با صداي جيغ و داد زينب از خواب شيرينم پريدم!

با ترس روي تخت نيم خيز شدم و به اطرافم با ترس نگاه ميكردم!

زينب ... فاطي ذليل شده پاشو ديگه از كلاس جا موندم!

صد بار ميگم صبح تا شب نشين به حرف زدن با زهرا ... تو كه انقدر خوابت سنگينه ... پس چرا تا نصف شب بيدار ميموني!

اه پاشو ديگه ... اوه خدا به خير كنه. باز صبح شد و اين اجي ديوونه من شروع كرد داد و بيداد كردن!

الحق كه اعتباري داره كه ازش حساب ميبريم ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان قلب آهني

۷۲ بازديد
رمان ناگفته ها
رمان ناگفته ها

دانلود رمان عاشقانه ناگفته ها اثر بهاره حسني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

داستان در مورد دختر جواني به اسم نازلي كسروي است كه بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ايران برميگردد ، آشنايي او با جوان در هواپيما و در مورد زندگي خود ، اين داستان را شكل مي دهد ...

خلاصه رمان ناگفته ها

با تكان هواپيما از خواب پريدم و كتاب روي پاهايم سر خورد و كف هواپيما افتاد!

خم شدم تا آن را بردارم ... ولي كسي كه كنار من نشسته بود سريعتر از من خم شد و كتاب را كه تقريبا زير پاي خودش افتاده بود برداشت و به دستم داد!

سرم را بلند كردم و با لبخندي از چهره ي جوان و خنده رويش تشكر كردم!

وقتي كه من سوار شدم هنوز صندلي كناري من خالي بود!

من تقريبا اولين مسافري بودم كه سوار شده بودم و خسته و خواب آلود ... همان لحظات اول خوابم برده بود و متوجه نشده بودم كه چه زماني صندلي كناريم پر شده است!

مرسي ... كتاب را جلوي چشمانش گرفت و جلدش را نگاه كرد و با لبخندي دوباره و به فارسي غليظ و با لهجه ايي گفت :

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان ناگفته ها

۷۷ بازديد
رمان يغماي بهار
رمان يغماي بهار

دانلود رمان يغماي بهار اثر الف.كلانتري (ياسي) با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

دلاي ايلياتي با فرار از بند بند ، خود را به بهشت شانه هاي مردي رساند كه كوه و سبيي ممنوع ... يك من ، يك تو و دنيايي حرف ... يك كلام ، درد و درد و درد ...

خلاصه رمان يغماي بهار

امروز پنجمين خرابكاريه ... مراسم چهلم خراب شه دودمان همه رو به‬ باد مي‬دم ... ‫صداي فريادش آن قدر گويا و رسا بود كه صدا از هيچ كس در نمي‬ آمد!

‫معمولا از زماني كه برگشته بود ... صدايش به گوش كسي نمي رسيد و‬ ذات كم‬ حرفش با خارج رفتن هم عوض نشده بود.‬

سر همه پايين بود و كسي آتش گرفتن خرمن گندم را گردن نمي‬ گرفت ... دندان قروچه اي كرد و نفرتش از اين ملك و خان بودن را سر آن ها‬ خالي كرد.
‫واي به روز كسي كه بدونم تموم اين خرمن سوزوندنا زير سر اونه پوستشو ميكنم توش پر كاه مي كنم بشه مترسك باغ و مزرعه!‬
‫نگاهش روي تك تك رعيت چرخيد و بي حرف به طرف سررر سررراي‬ خانه‬ رفت ... ‫در آشپزخانه صداي ديگ هاي چدن و مس به هوا بود و هركس‬ مشغول كاري‬ بود!

‫چهلم هدايت خان بود و كل بزرگان دعوت بودند ... ‫بدليل مرگ ناگهاني پدرش هدايت خان با تلگرافي به ايران بازگشت و جايي‬ بايد مي ماند كه براي رهايي قيد خان بازي و ثروت و زمين ها را زد و‬ براي‬ درس خواندن به امريكا رفت!

‫ماه منير كه پشت در اندروني فالگوش ايستاده بود اما چيزي دستش را‬ نگرفت ... با لب هايي آويزان به سمت مطبخ رفت!

‫چشمش كه به مادرش پاي ديگ افتاد، با لحني سؤالي پرسيد : گوش وايستادم ولي …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان يغماي بهار

۸۱ بازديد
رمان تقاص
رمان تقاص

دانلود رمان عاشقانه تقاص اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

حكايت زندگي رزا دختري دبيرستاني ، بسيار زيبا و از يك خانواده‌ي مايه دار را با ماجراهايي كه برايش اتفاق مي‌افتد روايت مي‌كند.

خلاصه رمان تقاص

داستان سال ها پيش آغاز شد ، وقتي هنوز چشم به دنيا باز نكرده بودم حوادثي رخ داد كه تاثيرش را مستقيم روي زندگي من و تو گذاشت.
شايد هيچ كس تصورش را هم نمي كرد يك عشق آتشين در گذشته باعث يك عشق آتشين ديگر در آينده شود ، اما به خاطر زهري كه گذشتگان از عشق چشيدند عشق ما نيز بايد طعم زهر به خودش بگيرد.
بايد تقاص پس بدهيم ، هم من هم تو، تقاص گناهي كه نكرديم.
با سر و صدايي كه از بيرون مي اومد به زور چشمامو باز كردم ، آفتاب از پنجره هاي بلند و سلطنتي اتاقم روي فرشاي‬ ابريشمي پهن شده بود.
از تختخواب بزرگ يه نفر و نيمم پايين اومدم و حريري رو كه مثل پرده از بالاي تخت آويزون‬ شده بود و دور تا دور تختم رو مي گرفت مرتب كردم.

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان تقاص

۵۷ بازديد
رمان افسونگر
رمان افسونگر

دانلود رمان عاشقانه افسونگر اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم

رمان درباره دختري به نام افسون است كه برادري بدجنس ( فرومايه و پست ) دارد كه خيلي افسون را اذيت ميكند،اما يك روز با پسري به نام دنيل آشنا ميشود و عاشق هم ميشوند اما بخاطر برادر افسون ماجرا را فاش نميكنند و افسون ميرود و نزد دنيل زندگي ميكند تا اينكه ...

خلاصه رمان افسونگر

لوكيشن اين رمان لندنه و دليلش هم اين بوده كه يه سري مسائل رو اگه توي ايران مي نوشتم
پرده دري مي شد. اما با توجه به فرهنگ باز اروپايي ها نوشتن اين رمان توي فضاي اروپا خيلي
راحت تره! اما ... با اينكه لوكشين خارج از ايرانه با وجود تمام سعي و تالش من برخي شخصيت ها
به خصوص شخصيت مرد اين داستان خلق و خويي شبيه ايراني ها داره! البته نه كامل ... چه بسا
كه جايي از رمان وقتي كه لوكشين عوض مي شه مي شه تفاوت فضا ، نوع شخصيت ها ، نوع
ديالوگ ها و ... رو حس كرد. خيلي سعي كردم زياد وارد مسائل جزئي نشم كه خوندن رمان براي
افرادي كه سن كمي دارن همراه با بدآموزي نباشه! اما نمي دونم تا چه حد موفق بودم ... در هر صورت اميدوارم لحظاتي رو كه براي خوندن اين رمان مي ذارين از دست رفته ندونين و از
خوندش لذت ببرين ... دوستدار همه شما ... هما

آب دهنم رو تند تند قورت من دادم اما اين بغض لعنتي دست از سر گلو بيچاره ام برداره ... من موندم چرا خسته نمي ش! همينطور هر شب صبح تا شب و هر شب تا صبح در گلوي من جا خوش! مي دوني من بيشتر از اين حرف مي زنم كه ميتوني بميري ولي بازم از رو نرو ... صداي بلند بلند شد:
- اميلي ... مردي؟
سريع خم شدم و در درب كابينت افتادم و باز افتادم ... خدايا از اين خونه هاتف ... همه جاش پر از سوسك و كثافته ... هر چي هم ميموني شورم انگار نه جنار! خدايا من از سوسك بدم مي ياد! چرا ميمير؟ صداي فردريك اينبار بلند تر از پيش بلند شد:
- اميلي !!! بيام تو اون آشپزخونه هلاكت مي كنم ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان افسونگر

۷۴ بازديد
رمان آن سالها
رمان آن سالها

دانلود رمان عاشقانه آن سالها جلد اول و دوم اثر صدف با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم

رمان آن سالها مهناز دختري خوش اقبال است و زندگي عادي خود را دارد ، او شيفته دوست و هم بازي دوران كودكي خود ، بيژن شده و البته بيژن هم نسبت به او بي رغبت نيست ، اما حكايت از روزي شروع ميشود كه خانواده ي شاهين فر مهناز را براي پسر بزرگشان ، بهرام ، خواستگاري ميكنند …

و اما در جلد دوم

مهناز پس از خروج از ايران به فكر جدايي وكالتي ميفتد و روي تصميم خود بسيار پايداري ميكند ، اما ناگهان با پنهان گشتن مهرداد ناگاه همه چيز بهم ميخورد

خلاصه رمان آن سالها جلد اول و دوم

صبح ساعت هفت از خواب بيدار شدم و دويدم و رفتم دست و صورتم رو شستم!

اوووف حالا فقط چهار ساعت طول ميكشه تا موهام رو شونه بزنم!

سريع رفتم شونه رو از روي دراور برداشتم و شروع كردم به شونه زدن موهاي بلندم ...

قسمتي از رمان آن سالها جلد دوم نوشته صدف :

صداي هوهوي باد توي تمام عمارت ... توي تك تك اتاق ها و زير تاق سقف ها پيچيده بود!

وسط سرسرا ايستاده بود و به قيژ قيژ مداوم باز و بسته شدن در گوش ميداد ... عمارت خالي و سرد بود و همه ي درخت هاي باغ سوخته بودند!

توجه كنيد قسمت دوم با فرمت پي دي اف ميباشد كه با كليك بر روي نسخه java  ميتوانيد دانلود كنيد

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان آن سالها

۹۳ بازديد
رمان روياي بلند
رمان روياي بلند

دانلود رمان عاشقانه روياي بلند اثر مهسا صفري با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا نسخه اصلي با ويرايش جديد و لينك مستقيم

رمان روياي بلند دختري بنام گيسي است كه دختره خودپسنديه ، اين دختره خودپرست قصه ما مجبوره بخاطره دلايلي يك سال پيش ( جده ) مادربزرگش زندگي كنه ، مادربزرگي كه تاكنون اونو نديده و اتفاقاتي كه واسه گيسيا در اين مدت مي گذرد داستاني ساخته است به اسمه روياي بلند ، روياي بلندقصه ي رازه ، قصه خنده ها و گريه ها ، قصه ي به زانو دراومدن دوتا مغرور توسط عشق …

خلاصه رمان روياي بلند

صبح ساعت هفت از خواب بيدار شدم و دويدم ورفتم دست و صورتم روشستم!

اووف حالا فقط چهار ساعت طول مي كشه تا موهام روشونه بزنم!

سريع رفتم شونه رو از روي دراور برداشتم وشروع كردم به شونه زدن موهاي بلندم!

موهام خيلي بلند بود از بچگي موهم رو كوتاه نكرده بودم هنوز وسطاي موهام بودم كه يكي با مشت كوبيدم توي سرم و گفتم :

خاك برسرت گيسي ساعت شد 30:7 از شونه كردن ادامه موهام منصرف شدم!

دويدم رفتم پايين پيش مامان وصدا زدم ... مااامااان ... مامان كجايي ؟

جانم ... گيسيا جان تو آشپزخونه ام ... مدرسه حسابي ديرم شده مامان موهام رو بباف!

بعدهمون طور كه نشستم روي صندلي شونه رو دادم به مامان ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان روياي بلند

۸۸ بازديد
رمان باديگارد اجباري
رمان باديگارد اجباري

دانلود رمان باديگارد اجباري اثر فائزه بهشتي راد با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

رمان من درمورد يي آقاي پليس مغرور و خانم نويسنده شيطونه كه اين آقاي پليس ما را به دلايلى مجبور مي شود باديگارد اين خانم نويسنده بشود و اين خانم نويسنده ناخواسته اين آقاي پليس مجبور به كارايي مي كند كه آقاي پليس تصورش وحشتناك ...

خلاصه رمان باديگارد اجباري

اه لعنتي دلم نمي خواد اين ماموريت رو برم آخه خير سرم سرگردم!

حالا برم بشم محافظ شخصي يه جوجه نويسنده چون كاراش خيلي خوبه و شهرت جهاني پيدا كرده اه نميخوام!

صداي در بلند شد ... بفرماييد ... سروان رضوي اومد تو اتاق و احترام گذاشت!

با سر بهش اشاره كردم كه چكار داري ... سروان رضوي ... جناب سرگرد جناب سرهنگ تو اتاق شون منتظرتون هستن!

عصبي نگاش كردم كه ترسيد و دستپاچه گفت : اجازه ي مرخصي ميديد قربان ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان باديگارد اجباري

۷۳ بازديد
رمان شيوا
رمان شيوا

دانلود رمان شيوا اثر صبا كاظمي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

داستان رمان راجب دختر دانشجو به نام شيوا كه مدير يك شركت هم هست و خانواده خود را از دست داده و مجبور به پذيرش زندگي ...

خلاصه رمان شيوا

از ماشين پياده شدم رفتم تو خونه نصرت خدمتكارم سلام كرد گفتم ناهار نخوردم يه چيزي آماده كن بخورم!

چشمي گفت و رفت آشپزخونه اتاقم طبقه بالاست رفتم تو اتاقم لباسمو عوض كردم و رفتم اتاق غذاخوري نصرت غذا رو آورد!

گفتم دستت دردنكنه ... امروز كسي زنگ نزد ... فقط آقا كامران!

دستمو بلند كردم گفتم قرار شد درمورد اون چيزي بهم نگي ... كاريت ندارم برو!

حتي شنيدن اسمشم برام آزاردهنده هست ... غذا رو خوردم و از جام  بلند شدم رفتم اتاقم لب تاب رو روشن كردم پروژه هامو انجام بدم!

از بس كاراي شركت زياد شده به كاراي دانشگاهم به سختي ميرسم!

گوشيم زنگ خورد كامران بود ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان شيوا