دانلود رمان عاشقانه | رمان بوك

رمان بوك,دانلود رمان,رمان,رمان عاشقانه

۵۴ بازديد
رمان گناهگار
رمان گناهگار

دانلود رمان عاشقانه گناهكار اثر فرشته تات شهدوست با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

داستان عاشقانه يك دختر و پسر به نام دلارام و آرشام است ، آرشام پسري است كه كمتر احساسي ميشه و آدميه كه هرگز عاشق كسي نميشه چون اون رو مزاحم كارش ميدونه اما دلارام دختري احساسي است كه دقيقا بر عكس آرشام كه پسري با غرور و سخت است كه اين دو بر سر راه هم قرار مي گيرند...

خلاصه رمان گناهكار

بر بستره ي غليظ گناهان خود دست مي كشم و با انگشت بر روي ان چنين مينويسم : گناهكار ، گناهكار ، گناهكارم من!
خدايا گناهكارم!

جز اين واژه اي بر خود و اعمالم نتوانم گذارم ، چه كردم ! در اين دنياي بزرگ بين ادم هايي كه كم و بيش خود به آغوش گناهان من روي آوردند.
من كيستم! آيا تنها يك گناهكار! كسي كه با ريا خوي گرفته بود ، با دروغ برادري مي كرد ، با نيرنگ هاي فراوان اين و آن را فريب مي داد.
من آرشام ، كسي هستم كه لقب گناهكار را روي خود گذاشتم ، آري تنها خود مي دانم و خدايم!
من چه هستم ؟ به راستي من كيستم خدايا ؟ بنده ي خاطي تو ؟
من ارشام ، كسي كه معناي اسمش به قدرت وجودش بهايي پرداخته ، من گناهكارم ، از خلاف و گناه ابايي ندارم چون اين راه را خود انتخاب كردم...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان گناهكار

۸۹ بازديد
رمان دلتنگ
رمان دلتنگ

دانلود رمان دلتنگ اثر پرنيا اسد با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم رايگان

قصه اين رمان مي‌تواند ادامه‌ ي عشقي ستايش شده باشد ، عشقي كه با استوار بودنش حتي ديواري را مخروب مي‌سازد.اينجا ، اين عشق وصف نشدني با شعله‌ هاي سوزان از عشق و محبت ادامه مي‌يابد ، اين عشق مبدا تمام دلتنگي ‌هاي گذشته است ، دلتنگي كه هرچه ريشه ‌اش قوي ‌تر شود عشق را بيشتر مي‌كند ، دلتنگي كه علاوه بر تنگ تر كردن قلب ، براي عشق بيشتر جا باز مي‌كند …

خلاصه رمان دلتنگ

دلتنگ ؟ آري دلم تنگ است ... دلتنگ گذشته ... دلتنگ خيال ... دلتنگ روياهاي محال ... من چه بگويم از دلتنگيم ؟ كه دلتنگم؟
من با اين دله تنگ چه كنم؟ دلي كه تمام شب و روزش را بيهوده ميتپد !
دلم تنگ است ... دلم براي آرزوهاي پرپر شده ام تنگ است
كاش بودي ! كاش ميمياندي تا دوباره با هرم دست هايت مرا گرم ميكردي!
بي تو سردم ... شانه هايت جايگاه گريه هاي من ...ب*و*س*ه هايت مرهم دل زخمي من
نفست داغ! تنت گرم ! دعايت هميشه همراهم
تو نباشي من به كه پناه برم؟
يادت مي آيد آن روزها كه هر دو با هم از تنهايي فرار ميكرديم ... دلخوشيمان از وجود يكديگر بود
روزهاست به بن بست خورده ام ... كوچه ي حياتم به بن بست دارد ختم ميشود و باز من دلتنگ هستم!
بيا ... بيا كه بي تو دفتر عمرم ديگر برگي ندارد.
برگي نيست كه در آن از دردم نويسم !
چه بگويم؟ فقط ميتوانم بگويم دلتنگ ... همين

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان دلتنگ

۱۴۵ بازديد
رمان هراس ابدي
رمان هراس ابدي

دانلود رمان هراس ابدي اثر رقيه اروجي - Roqie69 با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

هراس ابدي داستاني است از اشتباهاتي كه تمام نمي شوند و مي مانند و در نهايت باعث سقوط انسان مي شوند ، اين سقوط مي تواند از يك ذهن ساده به يك هراس ابدي باشد و همان گونه كه براي دختر جوان قصه ما به نام بهار بود ، بهاري كه زندگي اش در چهار فصل نوشته مي شود.

خلاصه رمان هراس ابدي

فصل اول از جايي شروع مي شود كه بهار در زندگي اش رنج مي برد.

او براي رهايي از اين رنج بي هويتي درون خود است كه تصميم مي گيرد براي مدتي كوتاه زندگي اش را رها كند و شوهرش را و دخترش را نيز و به نزد دوستش كه در اصفهان زندگي مي كند برود.

اما برگشتن از اين سفر به آن آساني ها هم كه بايد نبود و در ميانه راه دچار سانحه رانندگي مي شود و حافظه اش را از دست مي دهد!

در فصل دوم است كه پاي در جايي مي گذارد كه نمي دانست كجاست و در بستري از حوادث و اتفاقات تلخ و شيرين قرار مي گيرد و انگار كسي اين ها را براي او رقم مي زند تا زهر يك گناه و تاوان يك اشتباه از او كشيده شود .

در همان فصل است كه در ميانه تنفر و ترس، عشق در قلبش خانه مي كند و عاشق مردي مي شود كه تيغ بُرّنده رسوايي را زير گلويش مي گذارد ...

اين رسوايي در وجود او شكل مي گيرد و بزرگ مي شود و زماني كه مي خواهد پاي در دنيا بگذارد زن حافظه اش را بدست مي آورد!

در فصل سوم است كه همه گذشته در برابر چشمانش قد علم مي كند و ان اشتباهي كه زندگي اش را به تباهي كشيد نيز و در فصل پاياني كه بهار مي خواهد به هراس هايش پايان دهد و قدمي براي جبران برداشته باشد

اما هميشه همه چيز جبران كردني نيست ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان هراس ابدي

۸۱ بازديد
رمان سيگار شكلاتي
رمان سيگار شكلاتي

دانلود رمان سيگار شكلاتي اثر هما پور اصفهاني با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

سيگار شكلاتي روايتگره داستان يه مرده ، يه مرد خسته و تنها ، بريده از همه و چنگ انداخته به دنيا براي نجات خودش از هر سقوطي ، نه تنها خودش ، كه هر كس ديگه اي كه شايد مبتلا بشن به دردي كه اون كشيده و چشيده ، با سلول به سلول تنش ، با ذره ذره و قطره قطره خونش مي خواد ريسماني باشه براي بالا كشيدن هر كسي كه تو قعر چاه تنهايي و ضلالت فرو ميره ، حتي اگه باعث بشه خودش سقوط كنه

خلاصه رمان سيگار شكلاتي

زني كه توي عنوان جووني ... توي روزايي كه هم سن و سال هاش به فكر جديدترين مارك لوازم آرايش و مدل لباس و هزار هزار هزار چيز ديگه هستن تصميم مي گيره مرد باشه .

تصميم مي گيره از چيزي كه اونو ضعيف نشون مي ده فاصله بگيره ... بره به سمت قدرت ... بره به سمت هر چيزي كه اونو به خواسته اش مي رسونه.

زني كه خسته مي شه از محبت ... و وقتي زن ... لطافت ... پاكي ... بخواد از جنس مهربوني نباشه ديگه چيزي ازش باقي نمي مونه!

دلم با خنده تو گرم ميشه تو روزايي كه دنيا سرد باشه تو رو حس ميكنم ميفهمم اينو يه زن ميتونه گاهي مرد باشه ، زني كه آفريده شده تا دنيا رو پر از آرامش كنه!

حالا نياز داره كسي به خودش آرامش رو تزريق كنه ... كه كسي باشه تا شونه هاي پر دردش رو عميق فشار بده و هر دردي كه روي اون شونه هاي نحيفه رو برداره.

زن حتي اگه خودش بخواد ... حتي اگه به جبر زمونه تصميم بگيره زن نباشه ... توي يه شكاف كوچيك زندگي ... همين كه حس كنه كسي بهش نياز داره باز زن مي شه و سرشار از محبت .

حتي اگه از احساساتش سال ها و قرن ها فاصله گرفته باشه ... اين غريزه يك زنه...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان سيگار شكلاتي

۱۹۱ بازديد
رمان عروس خون بس
رمان عروس خون بس

دانلود رمان عروس خون بس اثر مريم نازنين با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم رايگان

داستان اين رمان راجب دختري به نام روژان مي باشد كه در يك روستايي زندگي مي كند كه اهالي آن به شدت به رسم و رسومات قديم و اجدادي خود پايبند هستند ، روژان از روي يك رسم قديمي كه هنوز هم در بعضي از روستاها استوار است، دادباخته به قرباني شدن مي شود و اين محكوميت فقط به يك دليل است ، دختر بودن!

خلاصه رمان عروس خون بس

خواستگارا رفته بودن جواب هر دو طرف مثبت بود ... شام آماده بود سفره شام انداختن ... همه نشسته بودن  و مشغول خوردن!

با صداي حسن همه بهش نگاه كردن ... مامان روژان كجا اشپزي ميكنه غذا ميخوره ؟ هيچكس جوابي نداشت تازه يادشون افتاده بود كه از صبح چيزي براش نبردن.

دلينا رو به دنيا كرد ... دنيا براش ناهار بردي ؟نه يادم رفت ... اين دختر صبحانه هم نخورده ... من ديدم رنگش پريده تو انبار ولي هيچي نگفت .

صداي اورنگ بلند شد ... به درك كه نخورده شامتون بخورين اون دختره پوستش كلفت تر از اين حرفاست.

دلينا از خودش بدش اومد اون زندگي اين دختر خراب كرده حالا راحت كنار خانوادش غذا ميخورد ... حسين نگاهي به مهيار كرد كه چيزي نميگفت با غذاش بازي ميكرد!

هيچكس حرف نميزد و صنم به اين فكر ميكرد چه دختر مقاوميه كه دست به يه تيكه گوشتم نزد، دختر هفت ماه بود كه اونجا بود ولي هيچوقت اعتراض نكرد

شام خورده شد سفره رو جمع كردن چايي آوردن ... دلينا بشقابي برنج با خورش برداشت رفت سمت در ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان عروس خون بس

۹۳ بازديد
رمان آغوش اجباري
رمان آغوش اجباري

دانلود رمان عاشقانه آغوش اجباري اثر نگار قادري با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم رايگان

بهش نگاه كردم ، به عشقم‬ ، به دنيام‬ ، به نفسم ‬، به كسي كه دوسش دارم‬ ، به كسي كه زندگي بدون اون واسم رنگي نداره‬ ، چقدر زجر كشيدم‬ ، خدايا خشبختيمون رو نگير‬ ، خدا شاهد بود چه شبايي كه با گريه سر به بالين نزاشتيم‬ ، به هجده سال پيش فكر كردم‬ ، به دختري سيزده ساله‬ ، به دختري كه به سمت جنس مخالف كشيده شده بود‬ ، اون دختر من بودم ، به يه نفر حسم متفاوت تر از بقيه بود ...

خلاصه رمان آغوش اجباري

به يه نفر كه خنده هامو تكميل مي كرد ... به يه پسر كه حتي وقتي صداشم مي شنوم , تموم وجودم مي لرزيد .

محمد پسر عموي بزرگم ، عمو شهاب ... محمد پسر آروم و سر به زيري بود وقتي حرف مي زد بايد خيلي زور مي زدي تا صداشو بشنوي
پادشاه ذهن من محمد شده بود!

وقتي كسي از عشق يا دوست داشتن حرف مي زد , ذهنم پا برهنه مي رفت به سمت محمد ... ناخوداگاه تصوير محمد جلو چشام نقش مي بست.

دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولي در برابرش ناتوان بودم ... وقتي مي ديدمش پس ميفتادم ... وقتي اسممو صدا مي كرد , قلبم از تپيدن مي ايستاد و دوباره شروع مي كرد به زدن ...

طوري مي زد كه مي خواست از جاش كنده بشه ... زبونم قفل مي شد و ديگه نمي تونستم حرف بزنم!

پيش دوستام راحت از محمد مي گفتم ... بدون ترس , بدون دلهره ...

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان آغوش اجباري

۹۴ بازديد

رمان سقف كاغذيرمان سقف كاغذي

دانلود رمان سقف كاغذي اثر بهارگل با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

روايتگر آدم هايي كه هركدام در گذشته خودشون رو جا گذاشتن و براي پيداكردن قلب و روحشون دست به هركاري مي زنند ، از دختر پرآوازه اي كه با يك گذشته نا معلوم هشت سال به بدنامي معروف شده و به خاطره همين گذشته تلخ روز عقدش مجبور به فرار ميشه ، از گذشته مردي خوش نام و سرشناس كه براي جبران اشتباهاتش دست به هركاري ميزنه …

خلاصه رمان سقف كاغذي

براي بار هزارم به كاغذتو دستم خيره شدم … چشمم به خط تيره مثبت خشك شده بود!

هنوزهم باور كردنش سخته … با حرص كاغذ مچاله شده رو به گوشه اي پرت كردم!

چشمام سياه تاريكي مي كرد … از شدت ضعف سرم رو به مبل تكيه
دادم و چشمام رو با درد روي هم گذاشتم!

همين امروز كه قرار بود جشن دو نفره اي داشته باشيم بايد اين خبر گند بزنه به حالم!

صداي زنگ تلفن سكوت سنگين خونه رو شكست … اونقدربي حسو حال بودم كه نمي تونستم خودم رو به سمتش برسونم!

بعدچند تا بوق صداش تو فضا پيچيد … الو ديار … عزيزم … هنوز نرسيدي ؟

فكر مي كردم بيشتر از من مشتاق اومدن به خونم باشي … امشب يكم ديرتر ميام ولي قول ميدم تاصبح جشن بگيريم!

هرموقع رسيدي زنگ بزن نگرانتم …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان سقف كاغذي

۱۱۱ بازديد

رمان حجاب منرمان حجاب من

دانلود رمان حجاب من اثر zeinab z با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم + ويرايش شده

مرتبه و درجه اول رمان زينب يه دختر گيلانيه … يه دختر از يه خانواده ي ديندار كه در ۱۱ سالگي به تقاضاي پدرش بين چادر و مانتو حجاب برتر يعني چادر رو انتخاب كرده ، دختر بزرگ ميشه ناآگاه از اينكه از وقتي نه سالش بوده يه احساس و عاطفه اي نسبت به پسرعموش پيدا كرده و روز به روز حسش قوي تر ميشه ، اما آگاه ميشه كه پسرعموش يكي ديگرو دوست داره و به دختر حكايت ما ميگه كه …

خلاصه رمان حجاب من

گوشمو به تلفن نزديكتر كردم تا بتونم صداشو بشنوم اما دريغ!

مامانم با دستش منو به آرومي هول داد كه عقبتر برم منم كه ديدم تلاشم براي شنيدن صداش بي فايدست بيخيال شدمو رفتم سر ميز و مشغول خوردن عصرونم شدم!

زينب مامان چته نزديك بود لهم كني پشت تلفن … زن عموت بود … خب چي ميگفت ؟

هيچي حرفاي هميشگي … تو هنوز عصرونتو تموم نكردي ؟ پاشو پاشو برو درستو بخون كنكور داري مثلا …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان حجاب من

۴۳۱ بازديد

رمان داري ميريرمان داري ميري

دانلود رمان عاشقانه داري ميري اثر maral_hsi با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم رايگان

مارال دختر تهيدستي كه مصيبت هاي زيادي كشيده ، بدليل منزوي بودن به مجازي پناه مي بره و با پسري به اسم امير شناخت پيدا مي كنه ، بي خبر از اينكه آگاهي نداشته امير يه اربابه ، همه چيز از اون زماني عوض ميشه كه امير عاشق مارال ميشه و پول طلب كاراي پدر معتاد و قمار باز مارال رو پرداخت ميكنه ، اما عوضش از پدر مارال مي خواد دخترش رو به عقدش دربياره با اينكه عشق امير يك طرفس …

خلاصه رمان داري ميري

بعد از مرگ پدربزرگم زندگيمون صد و هشتاد درجه تغييركرد!

بابام يه ادم ديگه شد، يه قمار باز كه سر هرچيزي شرط بندي ميكنه!

انگار منتظر اين بود كه يه فرصتي پيش بياد تا بتونه همچين كاريو انجام بده و بعد از مرگ بابا بزرگم همچين شرايطي براش به وجود اومد .

علاوه بر اينكاراش به شدت هم خشك و متعصبه و به نظرم بزرگ ترين مشكلي هم كه داره اينه كه خيلي وقتا حتي اگه حرف منطقي هم بزني قبول نداره.

واسه همين از بچگي سعي ميكردم هيچي به بابام نگم ، از حرفاي دلم گرفته تا هرچيز ديگه اي … ولي به هر حال اون پدرمه و من دوسش دارم با اينكه خيلي وقته هيچ خيري ازش نديدم!

زياد طول نكشيد كه رسيدم خونه و از رويا خداحافظي كردم … سريع كليدمو دراوردم و درو باز كردم … حياط با صفاي خونمون كه يه حوض وسطش بود و كنار ديوارش باغچه ي خوشگلي كه به لطف من پر از گلاي رنگارنگ وجود داشت تو چشم بود!

ناراحت بودم كه گلام خشك شده بودن چون پاييز بود … سريع دويدم سمت ساختمون و كفشامو ازپام دراوردم … كوله پشتي صورتي رنگمو پرت كردم كنار ديوار و رفتم تو آشپزخونه .

تقريبا همه ي وسايل قيمتي و شيك تو خونه رو فروخته بوديم … كسي خبر نداشت شرايط ماليمون جوريه كه من سالي يه مانتو بگيرم آرزومه!

با صداي بلند سلام كردم: سلام بر عشق من …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان داري ميري

۷۷ بازديد

رمان رژلب قرمزرمان رژلب قرمز

دانلود رمان عاشقانه رژلب قرمز اثر شارين عدالتيان با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم رايگان

به نام جهان دار عالم ، خسته بودم از اين دنياي پر قيد و بند و پر فاصله ، از اين روزهاي تكراري و بي خاطره ، بي عشق بودم ، منزجر از اين روزهاي بي زنانگي و احساسات خاموش …

خلاصه رمان رژلب قرمز

پشت ميز ناھار خوري قديمي و كوچك نشستم … چقدر ھمه چيز تميز و بي لك بود … حتي سفره روميزي قديمي كه ديگر رنگھاي قرمز و نارنجي اش از حال رفته بودند و به سفيدي مي زدند!

مادر پرسيد: ناھار چي درست كنم ؟ با بي ميلي گفتم: ديروز كه كلم پلو خورديم … تا صبح از دل درد نخوابيدم!

ياد سامان افتادم … حتما تا الان برايم كلي پي ام گذاشته بود كه چرا جوابش را نمي دھم … چقدر سامان را دوست داشتم ، عكسش را ھمين چند ماه پيش ديده بودم .

آنطور كه از عكسش مشخص بود،پسر خوش تيپ و خوش قد و بالايي بود … اما ھر بار كه شماره مي داد،من از زنگ زدن طفره ميرفتم.

ميترسيدم شايد بيشتر از عكس العمل مادر و شايد … او از اينترنت متنفر بود ، چند ماه قبل دوستم ليدا اي دي سامان را به من داده بود تا با او چت كنم!

مي گفت پسر خوبي ست و مثل نتي ھاي ديگر تا سلام مي دھي زير و زبرت را در نمي آورد و بي ادبي و پيشنھادھاي ناروا در كارش نيست …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان رژلب قرمز